آیا احساس می کنید کارهایی که انجام داده اید به اندازه کافی خوب نیستند، شما را راضی نمی کنند؟
کارهایتان مثل دیگران پیش نمی رود؟آیا انجام دادن کارها را با هدف انجام دقیق آنها به تعویق می اندازید؟ یا از انجام دادن آنها طفره می روید ؟ اگر چنین باشد در آن صورت شما به جای حرکت در مسیر مؤفقیت سعی در کامل بون دارید در واقع شما یک فرد کمال گرا هستید.
کمال گرایی یا بی نقص گرایی معادل واژه perfectionism در زبان انگلیسی می باشد و به افکار و رفتارهای خود تخریب گرایانه ای اشاره می کند که هدف آنها نیل به اهداف به شدت افراطی و غیرواقع بینانه است . آرزوی کامل بودن است که احساس رضایت و آرامش را از فرد می گیرد و او را در معرض ناکامی ها و شکست ها قرار می دهد.
یک فرد کمال گرا نگرش ها و افکار غیر منطقی داشته و در نتیجه اهداف و انتظارات غیر واقعی دارد او انتظار دارد درهر کاری کامل و بی نقص باشد چنین فردی مؤفقیت ر امعادل عدم اشتباه و خطا می داند. کسی مؤفق و پیروز است که اشتباهی از او سر نزند او فکر می کند یا موفق است یا شکست خورده، هیچ نقطه متوسط و تعادلی برای وی وجود ندارد . همه چیز یا سفید است یا سیاه و چیزی به نام خاکستری وجود ندارد.
فرد کمال گرا قادر نیست خود را همانطوریکه هست بپذیرد .
ادامه مطلب ...امروزه عده خوانندگان خیلی زیاد شده ولی خوانندهای که از طریقه خواندن آگاه باشد خیلی کم است. در قرون وسطی که عصر ظلمت بود، کتابخوانان بهتر از مردم معاصر کتاب میخواندند. زیرا آنان کتاب را به دقت تمام مطالعه میکردند و درباره آنچه میخواندند تعمق و تفکر مینمودند. آن روزها کتابها دارای متانتی در سیاق فکر و لطافتی در سبک بیان بود. مثل امروز نبود که نه لطف معنی دارد و نه زیبایی صورت.
امروزه هم کتابها سطحی شدهاند و هم خوانندگان. اغلب مردم بدون بذل دقت و توجه مطالعه میکنند، و بدتر از همه آن است که هرچه به دستشان میرسد میخوانند. آن عده معدود هم که کتب را انتخاب میکنند، اغلب گمراهند، زیرا آثار نویسندگانی را میخوانند که فقط به درد سوزانیدن میخورد!
اکثریت نهتنها کتابهای خوب را نمیخوانند و درباره آنچه میخوانند دقت نمیکنند، بلکه مطالبی را هم که میخوانند خوب درک نمیکنند و هرچه را میخوانند به سرعت فراموش میکنند.
یکی از اشتباهات بزرگ عموم این است که خیال میکنند هرکتابی که خیلی خوب فروش میرود و زیاد معروف میشود، واقعاً خیلی خواندنی و باارزش است.
تأثیر تبلیغات به قدری است که مردم به غیر از کتابهایی که خیلی معروفند، چیزی نمیخوانند!
اینکه هرچه معروف شده حتماً لازم نیست خوب باشد، امری است بدیهی. در بین کالاهای دیگر هم هر کالایی که بیشتر به فروش میرود حتماً لازم نیست بهترین نوع آن کالا باشد. مثلاً اتومبیلهای فورد بیشتر از کادیلاک به فروش میرود. علتش این است که قوه خرید مردم کم است.
بنابراین زیاد به فروش رفتن فورد دلیل بر آن نیست که فورد بهتر از کادیلاک است. به همچنین اگر کتاب «حسین کرد» بهتر از «فلسفه نسبیت اینشتین» به فروش رسد، دلیل بر آن نیست که زندگی حسین کرد بهتر از فلسفه اینشتین است. بلکه این امر دلالت بر آن دارد که قوه فهم اکثریت مردم کم است. بنابراین اگر کتابی فروش نرفت و زیاد رواج نیافت، نباید این توهم به ما دست بدهد که این کتاب واقعاً کتاب بسیار بدی است.
در مطالعه کتابها دو مسئله باید مورد توجه قرار بگیرد: یکی مسئله«چه باید خواند» و دیگری مسئله «چگونه باید خواند». چه باید خواند مسئلهای است که خود شخص باید حل کند، زیرا ذوق هرخواننده فرق میکند. ولی درباره «چگونه باید خواند».
ادامه مطلب ...
بد نیست که بحث دربارۀ ویژگی مطلوب نظم پذیری را با چند سوال آغاز کنیم.آیا شما تا به حال با شخص نامنظم و موفقی برخورد کرده اید؟ به نظر شما مردم جوامع قانون مند و نظم پذیر ، موفق ترند یا مردم کشورهایی که دچار هرج و مرج بی قانونی هستند ؟ در مورد خودتان چه؟ زمانی که کارهایتان را با نظم و ترتیب انجام می دهید، بازدهی مطلوب تری دارید یا هنگامی که بدون هیچ برنامۀ خاصی و به صورت کاملاً تصادفی به انجام کارهایتان می پردازید؟ با پاسخ دادن به این پرسش ها متوجه می شویم، همۀ ما کمابیش با این موضوع که یکی از اصول موفقیت در زندگی، شغل، تحصیل و دیگر فعالیت های انسان نظم است، موافقیم. چرا که غفلت از این نکتۀ مهم، اوقات گران بها و برگشت ناپذیر او و بسیاری از فرصت هایی را که می توانست در جهت ایجاد یک زندگی ثمربخش و سعادت مند به کار گیرد، به هدر می دهد. اهمیت یادگیری نظم و آثار و تبعات متعدد و مهم آن در زندگی سبب جلب علاقۀ روان شناسان به این موضوع و انجام پژوهش هایی در این باب شده است. برای آشنایی بیشتر با این صفت در آغاز باید با معنا و مفهوم آن آشنا شویم. دکتر علی شریعتمداری در کتاب روان شناسی تربیتی نظم را این گونه تعریف کردا اند : " نظم به معنای صحیح یعنی این که فرد شخصاً اعمال خود را تحت قاعده در آورد، خویشتن را کنترل و هدایت کند و با توجه به آثار و نتایج اعمال خویش اقدام نماید". بر طبق این تعریف نظم از چند مولفه تشکیل شده است، که عبارتند از: ادامه مطلب ...
در حدیث شریف از پیامبر (ص) آمده که فرمودند:
موتوا قبل ان تموتوا
بمیرید پیش از آن که به مرگ طبیعی بمیرید (۱)
«میراندن نفس آن است که انسان آن را مقهور عقلش قرار دهد،
به گونه ای که همه حرکات و سکناتش در تحت فرمان عقل قرار گیرد،
چنین کسی در رابطه با هوس های نفسانی اغواگرش، مرده است،
یعنی خواسته های نامشروع نفسانی خود را نابوده نموده،
چنان که گفته اند: قبل از مرگ طبیعی بمیرید.» ( ۲)
یعنی در تزاحم بین حیات ابدی معنوی با حیات فانی مادی،
اولی را بگیریم و دومی را فدای آن کنیم
تا بر قله سعادت دست یابیم
انشاالله
۱:بحارالانوار، ج 72، ص 59.
۲:بحارالانوار، ج 69، ص 317.