بندلر، پایه گذار NLP از ذهن تعریفی دارد که می گوید: ذهن مانند یک اتوبوس است. چون اتوبوس همیشه از مبدأ در حال حرکت به طرف مقصد است و دیگر اینکه مرتب پر و خالی می شود و ذهن آدمی نیز همیشه در حال هدف گذاری و هدف یابی است و در زندگی خود هر روز تصمیم می گیرد تا کار تازه ای را آغاز کند، اما متأسفانه در اول و وسط راه هدف را رها و نسبت به آن دلسرد می گردد و آن نیرو و حس اولیه را نسبت به هدف ندارد.
مثلاً در ابتدا ذهنتان را متوجه ورزش می کنید ولی وسط راه منصرف شده بدنبال موسیقی می روید بعد خسته شده بدنبال درس می روید و همینطور ادامه می دهید. این بی هدفی است و شما هیچ موقع به مقصد نخواهیدرسید. در این اتوبوس که هر شخص خود باید راننده آن باشد، سوالی پیش می آید:که شما چند سال دارید؟ و در این چند سال چند هدف در زندگیتان انتخاب کردهاید؟ چه مقدار از اول زندگی تاکنون خود راننده این اتوبوس بودهاید؟ یعنی آیا به اهداف خود رسیدهاید؟ اگر جوابتان منفی است، به چند درصد آن هرگز نرسیدهاید؟ شاید هدف گذاریتان اشتباه بوده است یا اینکه رانندگی را درست بلد نبودید؟
منبع : سایت کانون ان ال پی ایران
از بهلول پرسیدند درقبرستان چه میکنی؟؟؟
او در جواب گفت:
با جمعی نشسته ام که به من آزار نمیرسانند
حسادت نمی کنند
دروغ نمی گویند
طعنه نمیزنند
خیانت نمی کنند
قضاوت نمی کنند
مرا به یاد سرای آخرت می اندازند
و بالا تر از همه ی اینها اگر از پیششان بروم... پشت سرم بد گویی نمی کنند.