رفقای دبیرستان
تاکنون پیش آمده که به فردى هم سن و سال خود نگاه کرده باشید و پیش خود گفته باشید: نه، من مطمئناً اینقدر پیر و شکسته نشدهام؟
اگر جوابتان مثبت است از داستان زیر خوشتان خواهد آمد:
من یکروز در اتاق انتظار یک دندانپزشک نشسته بودم. بار اولى بود که پیش او مىرفتم.
به مدارکش که در اتاق انتظار قاب کرده بود و به دیوار زده بود نگاه کردم و اسم کاملش را دیدم.
ناگهان به یادم آمد که ۴۰ سال پیش، در دوران دبیرستان، پسر بلندقد، مو مشکى و مهربانى به همین اسم درکلاس ما بود.
وقتى که نوبتم شد و وارد اتاق او شدم به سرعت متوجه شدم که اشتباه کردهام. این آدم خمیده، موخاکسترى و با صورت پرچینوچروک نمىتوانست همکلاسى من باشد.
بعد از این که کارش بر روى دندانهایم تمام شد و آماده ترک مطب بودم از او پرسیدم که آیا به مدرسه هراتی مى رفته است؟
او گفت: بله. بله...
من فارغالتحصیل هراتی هستم.
پرسیدم: چه سالى فارغالتحصیل شدید؟
گفت: ١٣۶۲. چرا این سوال را مىپرسید؟
گفتم: براى این که شما در همان کلاسى بودید که من بودم.
او چشمانش را تنگ کرد و کمى به من خیره شد و بعد گفت:
شما چى درس مىدادید؟