نگاره های  raz

نگاره های raz

دلها تنها با توجه مدام به ذکر و یاد خداوند آرامش می یابند
نگاره های  raz

نگاره های raz

دلها تنها با توجه مدام به ذکر و یاد خداوند آرامش می یابند

چگونه دست از کمال گرایی برداریم

با بخش زیاده‌خواه خود صلح کنید:

تمایل شما به بهترین شغل، بهترین خانواده و بهترین زندگی شاید به طور موقت رضایت شما را بالا ببرد، اما آیا واقعاً خوشبخت خواهید بود؟ خوب، چه باید بکنید؟ معیار‌هایتان را تغییر دهید. در زیر به مشخصات سنتی سه ویژگی شخصیت کمال گرا و ۱۰ استراتژی برای فرار از ذهنیتی سمج و کله‌شق اشاره شده است:

جویای برتری

اگر مطمئن هستید که در ایده‌پردازی برای موفقیت هرگز اشتباه نمی‌کنید، سخت در اشتباه هستید! این اشتباه برای هر فردی و در هر موقعیتی ممکن است پیش آید. پس این خود شما هستید که انتخاب می‌کنید، هرچند ممکن است تلاش برای دستیابی کامل به آن هدف به قیمت خودش تمام شود.

اگر ترس از اشتباه زمین گیرتان کرده است، ممکن است در زندگی خیلی ریسک نکنید. محل کار می‌تواند معدنی از انسان‌هایی با تمایلات کمال گرایانه باشد. نکات زیر می‌تواند به شما کمک کند از چنین طرز تفکری فرار کنید.

فیلترهای ذهنیتان را حذف نمایید

اغلب افراد کمال گرا با فیل‌تر کردن خبرهای خوب و تمرکز بر خبر‌های منفی، زندگی را به خود سخت می‌کنند. به این زودی از چیزهای خوب چشم پوشی نکنید و بدانید که بدون وجود فضایی برای پیشرفت، هیچ هدفی برای حرکت به سوی موفقیت نخواهید داشت. نقاط ضعفتان را شناسایی نمایید و آن‌ها را عیوبی ماندگار ندانید، بلکه فرصت‌هایی برای رشد شخصی و شغلیتان تلقی کنید.

حتی انجام کار نادرست هم می تواند نتایج سودمندی داشته باشد

توانایی پذیرش و درس گرفتن از اشتباهات می‌تواند کمکتان کند تا دست از کمال گرایی بردارید. هزینه تعمیر آشپزخانه‌تان را کم برآورد کرده بودید؟ خوب حالا فهمیدید چقدر می‌شود و اشتباه کرده‌اید؟ آن را بپذیرید. در ملاقات با رئیستان دست پاچه شده‌اید؟ آن را بپذیرید و دفعه بعد خودتان را آماده کنید. اشتباهات خود را شناسایی کرده، آن‌ها را پذیرفته و تجربیات خوبی کسب نمایید. زندگی راحت و همراه با آرامش سرشار از این گونه تجربیات کوچک و بزرگ است.

خودتان را به طور صحیح با دیگران مقایسه کنید

مقایسه اگر درست انجام شود می‌تواند کمکتان کند تا دست از کمال گرایی افراطی بردارید. اینکه فکر کنید همه کارشان را خوب انجام می‌دهند، کار آسانی است، اما توجه کنید که اگر فکر می‌کنید اشتباه است که همکارانتان وقت بیشتر برای نهار صرف می‌کنند و در محل کار گاهی ایمیل بازی می‌کنند، اگر با در نظر گرفتن معیار‌های کمال گرایانه افراطی شما، آدم‌های کاملی نیستند، چرا مانند آن‌ها نباشید؟ شاید آن‌ها برای این نوع اعمال خود دلیل داشته باشند.

استاد در سازماندهی

اگر می‌توانستید در تمیزی و نظم، مدرک دانشگاهی بگیرید، حتماً P. H. D می‌گرفتید؟ بله؟ در این صورت تمیزی بیش از حد شما می‌توانست معیار و نشان دهنده کمالتان باشد؟ شک دارم که داشتن محیطی تمیز و مرتب همراه با وسواس بیش از حد مساوی موفقیت باشد.

مردم یادشان می‌رود که مرتب کردن همه چیز چه قدر وقتشان را می‌گیرد. نتایج یک مطالعه نشان می‌دهد که ۶۶ در صد از مردم آمریکا که در آمد سالیانه آن‌ها ۳۵۰۰۰ دلار یا کمتر است می‌گویند که وسواس دارند اما فقط ۱۱ درصد از کسانی که در آمد سالیانه‌شان ۷۵۰۰۰ دلار است، چنین اظهاری نمودند. پس قبل از اینکه انرژیتان را صرف مرتب سازی و سازماندهی بیش از حد کنید، فواید آن را بسنجید. در ادامه نکاتی برای کمک به شما در حل این مشکل آمده است:

کمال گرایی را در اولویت قرار دهید

رسیدن به کمال در همه زمینه‌ها به طور همزمان غیر ممکن است. به جای اینکه سعی کنید در همه چیز کامل و بی‌عیب و نقص باشید، یک زمینه را انتخاب کرده، سعی کنید درآن زمینه خود را به کمال برسانید و در سایر حوزه‌ها تعادل داشته باشید. اگر به تدریس علاقمند هستید، پس کمال در آشپزی می‌تواند یک مساله اختیاری باشد و در اولویت‌های بعدی زندگیتان قرار گیرد.

نگران اوضاع به هم ریختهٔ خانه نباشید

اگر به دلیل تمیز و مرتب نگه داشتن بیش از حد خانه به خود می‌بالید، حتی کوچک‌ترین بهم ریختگی خانه را نقص فردی قلمداد می‌کنید و این آشفتگی به عزت نفستان آسیب می‌زند، هر زمان احساس کردید که دارای سیری نزولی سریعی هستید، جلوی خودتان را بگیرید. به جای آنکه از روی احساسات واکنش نشان دهید، جوراب‌ها و ظرف‌ها را آن طور که هستند ببینید (این‌ها فقط ظرف و جوراب هستند)؛ واقعیت‌هایی از زندگی که می‌بایست زمانی به آن‌ها پرداخته شود، نه نشانه‌ای از ناتوانی و نقص خودتان.

افرادی که روی چیز های منفی متمرکز می شوند

اگر نگاه کردن به آینه شما را به یاد چهره‌ای که دوست دارید آن شکلی می‌بودید، می‌اندازد، کمال گرا هستید؟ انتشار ظالمانهٔ تصاویرِی با ظاهر زیبا کافی است تا افرادی که بسیار از ظاهر خود راضی و به خود مطمئن هستند نیز به افرادی ناراضی و ایرادگیر تبدیل شوند. دیدتان را عوض کنید و در معیار‌هایی که خود را با آن تطبیق می‌دهید، تجدید نظر کنید. آن وقت است که خود را زیبا و دوست داشتنی خواهید دید، بدون اینکه جسمتان را برای رسیدن به سایز 0 تحت فشار قرار دهید.

با چیزهای منفی مقابله کنید

دفعه بعد که فکر‌های منفی‌ای راجع به خود در ذهن پروراندید، ۳ نقطه مثبت خود را فهرست کنید و زمانی که صدای درونتان از شما ایراد گرفت، با این ۳ نقطه مثبت با آن مقابله کنید.

به فکر سلامتی‌تان باشید نه وزن‌تان

به جای آنکه ذهنتان را درگیر این کنید که از بازو یا شکمتان خوشتان نمی‌آید، به راه‌های تقویت سلامت خود فکر کنید؛ چه خوردن بهتر باشد و چه دوچرخه سواری برای چند بار در هفته. اگر عاملی که در شما ایجاد انگیزه می‌کند، سلامتیتان باشد نه ظاهرتان، به احتمال زیاد به نتایج مطلوب تری خواهید رسید.

باوقار پیر شوید نه با جیغ و داد

با فکر مبارزه با گذشت زمان از طریق داشتن ظاهری جوان‌تر از خودتان، مطمئناً اهدافی دست نیافتنی برای خود تنظیم می‌کنید. آنچه که به شما جذابیت می‌بخشد، بیشتر از هرچیز به تفکر شما، اعتماد به نفس و شعورتان بستگی دارد تا اینکه چه قدر شبیه به مدل شلوار لی جدید باشید.

فکار سیاه و سفید را کنار بگذارید

آیا نسبت به بدنتان سخت می‌گیرید و فکر می‌کنید موی خراب یا ۱ کیلو گرم اضافه وزن از جذابیت شما می‌کاهد؟ حتی به یک عامل هم اجازه ندهید که تلاش‌هایتان را از مسیر خود خارج کند. اگر لحظه‌ای ضعف داشتید، فقط یک شب از دسر صرف نظر کنید تا دوباره در مسیرتان قرار بگیرید.

مترجم: مریم انصاری(منبع:سایت پارسه گرد.کلیک نمایید.)

انگیزه ها و هدف ها

انگیزه یا نیاز یک حالت درونی در فرد است در حالی که هدف ها بیرون قرار دارند و گاهی از آن ها به عنوان پاداش های مورد انتظار که انگیزه ها را به سوی خود معطوف می دارند یاد می شود. انگیزه ها و هدف ها بر روی هم اثر متقابل دارند. اگر انگیزه در فرد بالا باشد اهداف بلند انتخاب خواهد کرد و اگر ارزش هدف بسیار بالا باشد انگیزه ی فرد برای به دست آوردن آن بیشتر خواهد شد.

جایگاه انگیزه ها و هدف ها- ذهن انسان ها را به کوه یخ شنار تشبیه می کنند و بخش بیرونی آن ذهن خودآگاه و بخش زیرین آن ذهن ناخودآگاه یا نیمه خودآگاه می نامند. در صورتی که انگیزه و هدف در ذهن خودآگاه انسان باشد، هنگامی که دارد کاری را انجام می دهد، می داند با چه انگیزه ای و برای چه هدفی دست به فعالیت زده است. ولی اگر انگیزه و هدف در ذهن ناخودآگاه باشد چرایی رفتار یا هدف انجام دادن کار برایش آشکار و روشن نخواهد بود. این ناآگاهی از آن جا ناشی می شود که انسان ها برای شناخت درون خویش تلاشی نمی کنند. یکی از بهترین راه ها برای شناخت درون، تعامل با دیگران است؛ چراکه با گرفتن واکنش دیگران نسبت به رفتار خود، می توان زوایایی تاریک شخصیت خود را روشن ساخت.

ممانعت از ارضای نیاز-  هنگامی که ارضای نیاز شدیدی با مانعی روبه رو شود، گاهی به طور موقت از شدت آن کاسته می شود و محرک رفتار نخواهد بود. انسان ها ممکن است انواع رفتارها را بیازمایند تا رفتاری را بیایند که تحقق هدف را برایشان آسان سازد یا نقش و فشار ناشی از آن مانع را کم کند. بنا به نظر برخی از صاحب نظران،هنگامی که نیاز سرکوب شده، دوباره شدت می یابد، انسان ها درون خود احساس تنش می کنند و این تنش انگیزه ی او را برای ارضای نیاز تشدید می کند و با توجه به ادراک آدمی از محیطی که در آن قرار دارد و دانش و تجربه ی قبلی، میل به تلاش برای دستیابی به هدفی برای ارضای هدف سرکوب شده در او قوت می یابد. اگر فرد در جهتی به تلاش های خود ادامه دهد که در آن موفقیتی نیست، ممکن است هدف هایی را جایگزین کند تا بتواند نیاز خود را ارضا کند.

عدم تجانس شناختی- در صورتی که ارضای انگیزه ها با مانع روبه رو شود این وضع ممکن است به انواع رفتارهاب غیر منطقی منجر شود. لئون فستینگر این پدیده را عدم تجانس شناختی می نامد. در این نظریه، عمدتا از روابط موجود میان ادراکات افراد درباره ی خود و محیطشان بحث می شود. هنگامی که دو ادراک فرد با یکدیگر هیچ رابطه ای نداشته باشند، نسبت به هم نامربوط تلقی می شوند و اگر یکی دیگری را تایید کند، گفته می شود رابطه ی هماهنگ دارند. عدم تجانس هنگامی رخ می دهد که اراکات مرتبط با هم در تعارض باشند. این وضع در فرد تنش ایجاد می کند و او می کوشد با تعدیل یا نفی یکی از ادراک ها، تنش درون خود را کاهش دهد.

عجز یا ناکامی

ناکامی (Frustration) حاصل عدم ارضای نیاز شدید برای مدت طولانی است. رفتارهای غیر منطقی ناشی از حالت ناکامی عبارتند از:

  • پرخاشگری (Aggressiveness) - شدت عجز ممکن است به حدی باشد که به رفتار مخربی مانند خصومت و خشونت منجر شود. افراد در صورت امکان خصومت خود را متوجه شی یا فردی که احساس کنند موجب ناکامی آن هاست، می کنند. کارگر خشمگین ممکن است بکوشد رئیس خود را مضروب کند یا با بدگویی کار و شهرت وی را خراب کند.
  • دلیل تراشی (Rationalization) – یعنی عذر و بهانه آوردن. برای مثال فرد ممکن است در مقابل ناتوانی خود در تحقق یک هدف خاص کس دیگر را سرزنش کند: " تقصیر رئیسم بود که ترفیع نگرفتم" یا " به هر حال نمی خواستم آن کار را انجام دهم"

برگشت به گذشته یا رفتار واپسگرایانه (Regressive Behavior) – عبارت است از انجام اعمال خارج از سن. افراد ناکام به این گرایش دارند که در حل مشلات خود از تلاش سازنده سرباز زنند و به رفتار کودکانه و خیلی ابتدایی برگشت کنند. مانند مدیری که به هنگام عجز و درماندگی، حالت غضب و خشم به خود می گیرد.

تثبیت یا خو گرفتگی (Fixation) – این حالت هنگامی رخ می دهد که شخص الگوی رفتاری خاصی را با این که به تجربه دریافته است که این رفتار نمی تواند مشکلی را حل کند، به کرات از خود بروز دهد؛ از این رو ناکامی می تواند واکنش های از روی عادت را ثابت نگه دارد و مانع رفتارهای تازه و موثرتر شود. بر اساس تحقیقات مایر، گرچه عادات هیچ نارضایتی به بار نمی آوردند یا به تنبیه منتهی می شوند، معمولا از بین می روند ولی خو گرفتن به رویه ی نادرست در اثر عجز عملا قوی تر می گردد؛ امکان دارد یک عادت زشت با تنبیه بیش از اندازه تثبیت شود.  می توان گفت تنبیه دو نوع تاثیر بر رفتار می گذار:

  1. از میان برداشتن رفتار نامطلوب به طور موفت
  2. تثبیت آن رفتار و منجر شدن به سایر عوارض ناکامی

بنابراین، می توان نتیجه گرفت که تنبیه برای مدیریت ممکن است وسیله ی خطرناکی باشد، چراکه پیش بینی آثار آن مشکل است. تحقیقات براون عوارض متداول تثبیت در صنعت را نشان می دهد :

- ناتوانی در برابر پذیرفتن تغییر

- امتناع کورکورانه و سرسختانه در برابر پذیرش حقایق تازه به هنگامی که تجربه نشان می دهد روش های گذشته مورد تایید نمی باشند یا نوع و شیوه ی رفتار مدیری به افزودن جریمه و مجازات ادامه می دهد، حتی اگر این کار فقط به بدتر شدن شرایط بیانجامد، نمونه ای از رفتار تثبیت شده می باشد.

  • تسلیم یا بی تفاوتی (Apathy) – حالتی است که فرد در نتیجه ی ناکامی طولانی، امید تحقق هدف یا هدف های خود رادر یک وضعیت خاص از دست می دهد و می خواهد که از واقعیت و منشا ناکامی خود کناره گیری کند. این پدیده در افرادی که به مشاغل تکراری و کسل کننده اشتغال دارند و در کار خود تسلیم این واقعیت می شوند که چندان امیدی برای بهبود و پیشرفت نیست، به وجود می آید.

گرد آوری شده توسط دپارتمان پژوهشی شرکت پاکمن

دکتر علی رضاییان، مبانی مدیریت رفتار سازمانی،سال 1386

 

انگیزه

انگیزه ها (Motivation) چراهای رفتار هستند. آن ها موجب آغاز و ادامه ی فعالیت می شوند و جهت کلی رفتار هر فرد را معین می سازند. انگیزه ها را به عنوان نیازها، تمایلات، سائقه ها یا محرکات درونی فرد تعریف می کنند. انگیزه هایی که به سوی هدف ها معطوف می شوند ممکن است آگاهانه یا ناخودآگاهانه باشند. انسان ها نه تنها از لحاظ توان انجام کار بلکه از لحاظ میل و اراده و انگیزش انجام کارها با یکدیگر تفاوت دارند. انگیزش انسان ها به نیروی انگیزاننده ی آن ها بستگی دارد.

شدت انگیزه- رفتار هر انسان در هر لحظه ی معین تحت تاثیر نیازهای متعددی برانگیخته می شود، نیازی که شدید تر است باعث فعالیت می شود. هنگامی که نیاز شدید، قدری ارضا شد، از شدت آن کاسته می شود و این نیاز در چنین حالتی محرک رفتار  فرد نخواهد بود تا برای ارضای آن هدف هایی را جست و جو کند.

هدف- نتایج مورد انتظار یک رفتار را هدف می گویند. از نظر روان شناسان، هدف محرک بیرونی است. محرک می تواند مادی و ملموس باشد مانند افزایش دستمزد، یا غیر ملموس مانند قدر دانی از تلاش کارکنان یا به دست آوردن قدرت که در برانگیختن و شدت بخشیدن به انگیزه ها و نیازها و در نتیجه فعال کردن رفتارهای آدمی به همان اندازه ی محرک های ملموس مهم است.

منبع: سایت دانش سرا (انگیزه ها )

هدف

نتایج مورد انتظار یک رفتار را هدف می گویند. از نظر روان شناسان، هدف محرک بیرونی است. محرک می تواند مادی و ملموس باشد مانند افزایش دستمزد، یا غیر ملموس مانند قدر دانی از تلاش کارکنان یا به دست آوردن قدرت که در برانگیختن و شدت بخشیدن به انگیزه ها و نیازها و در نتیجه فعال کردن رفتارهای آدمی به همان اندازه ی محرک های ملموس مهم است...منبع :سایت دانش سرا

هدفم چیست؟


هدف چیست و داشتن آن چه ضرورتی دارد؟ یک هدف چه خصوصیاتی باید داشته باشد؟ آیا هدف باید کمی باشد یا کیفی؟ چگونه می‌توان هدفی را انتخاب کرد؟ بعد از آن‌که هدف خود را انتخاب کردیم، در ارتباط با آن لازم است چه کاری انجام دهیم؟ و ...
در یک تعریف، هدف وضعیتی است که می‌خواهیم در آینده داشته باشیم. اگر خود نتوانیم وضعیت‌مان را در آینده تعیین کنیم،‌ ناچار محیط پیرامون‌مان، وضعیت را به ما تحمیل می‌کند. آنچه که محیط بر ما حکم می‌کند چه بسا با ما سازگاری نداشته باشد. پس چه بهتر که خود، هدف مطلوب‌مان را معلوم کنیم و به سمتش در حرکت باشیم.
انتخاب هدف، یکی از ضرورت‌های زندگی است که اگر آگاهانه انجام نشود، نا‌آگاهانه صورت خواهد گرفت. یکی از ضرورت‌های انتخاب هدف، این است که تمرکز ذهنی را به همراه خواهد داشت. داشتن ذهنی متمرکز، یکی از شرط‌های لازم برای موفقیت است. یک ذهن متمرکز قدرت تفکر و خلاقیت دارد و پر از انرژی است، بنابراین می‌تواند در مسایل کنکاش کند و اعماق آنها را ببیند. نقطه روبروی ذهن متمرکز، یک ذهن آشفته است. با یک ذهن آشفته نمی‌توانیم کاری از پیش ببریم و تمام انرژی‌مان صرف کارهای بیهوده می‌شود. دلایل عدم موفقیت با یک ذهن آشفته به قرار زیر است:
1)یک ذهن آشفته، لبریز از ایده‌های گوناگون است که ممکن است با یکدیگر متضاد باشند. بنابراین پرداختن به یک ایده، دیگری را خنثی می‌کند و هر دست‌آورد، دست‌آورد دیگری را از بین می‌برد.
2)دریک ذهن آشفته، یک خط فکری به صورت ممتد جریان ندارد. یک فکر می‌آید و بعد توسط فکری دیگر قطع می‌شود و پس از مدتی که شخص از مسیر اصلی فکری خود، منحرف شد، به یاد می‌آورد و مجدداً ذهنش را روی موضوع متمرکز می‌کند. برای رسیدن به گنج، لازم است که زمین را تا رسیدن به آن حفر کنیم. کسی که ذهنی آشفته دارد همانند جوینده‌ای است که پس از کندن چند وجب از خاک، نقطه دیگری نظرش را جلب کرده و جهت کندن آنجا، از کارش دست می‌کشد.
3)در یک ذهن آشفته، ارزش‌ها مرتب عوض می‌شوند؛ زیرا حاصل تجربه و فراست نبوده‌اند. شخص با یک ایده روبرو شده و آن را به عنوان ارزش می‌پذیرد. سپس با ایده دیگری روبرو می‌شود و آن را به عنوان ارزش جدید می‌پذیرد.
4)در یک ذهن آشفته، شخص نمی‌تواند از کارهایش دفاع کند؛ زیرا آنها را با معیار و دلیل محکم و روشن، انتخاب نکرده است.
5)کسی که یک ذهن آشفته دارد، ثبات شخصیت ندارد؛ بنابر این محیط بر او تأثیر می‌گذارد. با از دست دادن یک چیز کوچک ناراحت و اندوهگین می‌شود و با به دست آوردن یک چیز کوچک غرق شادی می‌شود. هیجانی است و احساساتش کاذب می‌باشد.
6)از یک ذهن آشفته، عمل نمی‌بینیم بلکه یک‌سری ایده است که معمولاً تا عملی‌شدن فاصله زیادی دارند و امکان رسیدن به آنها نیست.
7)کسی که ذهنی آشفته دارد، قدرت اراده ندارد. داشتن اراده، نیازمند ثبات است. تا زمانی به عهد خود پایبند می‌مانیم که اصل آن را پذیرفته باشیم و آن اصل، برایمان مهم و با ارزش باشد. وقتی که شخص، قدرت ثبات را از دست داد، دیگر نمی‌تواند برسر عهد خود باقی بماند.
8)کسی که دارای ذهنی آشفته است، توان تصمیم‌گیری ندارد و دائماً از محیط و دیگران تأثیرپذیر است و در برابر آنچه به او عرضه می‌شود از جمله تبلیغات، مغلوبه است.
9)یک ذهن مشوش، نمی‌تواند انرژی‌هایش را حفظ کند بنابراین زود خسته می‌شود و با رسیدن به اولین نتایج و محصولات دست از کار می‌کشد و یا این‌که نمی‌تواند خطاهای کار خود را پیدا کند، بنابراین دائماً این خطاها را تکرار می‌کند.
10)کسی که دارای ذهنی آشفته است، در برابر مسایل، قدرت انتخاب و انعطاف را از دست می‌دهد.
حال که با ضرورت هدف آشنا شدیم، کمی هم درباره ویژگی‌های آن صحبت کنیم. اولین مطلبی که خوب است در این باره بدانیم، این است که هدف با آرزو تفاوت دارد. آرزو یعنی رسیدن به چیزی که آن را نداریم ولی هدف یعنی آشکار کردن آنچه که داریم ولی هنوز ناپیداست. معمولاً هدف با آرزو اشتباه ‌گرفته می‌شود. آرزو، ما را از واقعیت دور می‌کند و به توهم می‌کشاند و ذهن را اسیر و آشفته خود می‌کند بنابراین بهتر است که از آن اجتناب شود.
هر کدام از ما گنج‌های بی‌شماری در درونش دارد که لازم است که این گنج‌ها را استخراج و آشکار کند؛ گنج‌هایی همچون دانایی، مهربانی، آرامش، اقتدار، پاکی، اخلاق نیکو، حیاء و ... . این گنج‌ها که همگی حالتی کیفی دارند، می‌توانند با توجه شرایطی که در آن آشکار می‌شوند، تبدیل به نتایج و ثمرات عینی ‌شوند. برای مثال، آن‌کس که دانایی خویش را آشکار ‌کند، معلمی خواهد شد که تعالیمی را ارائه می‌دهد و شاگردانی را تربیت می‌کند تا این تعالیم را پاسداری کنند؛ آن‌کس که اقتدار خویش را آشکار کند، رهبری خواهد شد که یارانش را در راه رسیدن به هدف‌شان یاری می‌کند و به همین ترتیب همه گنج‌ها، دست‌آوردهای عینی و ملموس خواهند داشت.
تحقق یک هدف، فرایندی است که در آن کیفیتی تبدیل به کمیت(هایی) می‌شود. این فرایند چهار مرحله دارد که عبارتند از : قصد، مأموریت، افق حرکتی و برنامه. هرکدام از این مراحل، ویژگی‌هایی دارند و پرداختن به آنها شرایطی دارد.

****
منبع : مقاله " هدفم چیست؟ "-تهیه کننده : مهندس حمیدرضا همتی-انتشار توسط سایت پژواک اندیشه