داستان گل شقایق را بیاد آوردم.
گلی که برای نجات عشق از خون آبیاری شد.
تا معشوقه زنده بماند.
گل شقایق در پیچ و خم روزگار در کنج خانه ای در گلدان
جا گرفته بود.
مظلومانه گذشته غم انگیز ش را تداعی می کرد.
از چرخش روزگار گله می کرد که چگونه بیرحمانه از نظر ها
افتاد و دیگر به دیده شقایق نمی دیدند و به دیده صاحبخانه خاری آزار دهنده می نمود.
اشک می ریخت و در حسرت روزهای شقایقش پژمرده
می شد.
کرونا تنها ماموریتش کشنن نیست.
صبور ها را بی حوصله و شقایق گل همیشه
عاشق را خار هیمه می نماید.