لحظه ها سپری شدند چه اشک هایی که بدون اراده
گریه کردن از چشم ها جاری شد.
و من همچنان امیدوار بودم که روزی خواهد آمد
که پرنده کوچک مرغان عشق زیر جتر پر های
پر مهر گم شده اش دوباره آشیانه کرده
روزهای مهربانی را تجربه نموده چشم هایش
را آرام بسته و از رنج کدورت دلها رسته
خواب شیرین را که حق مسلم اوست
دوباره تجربه خواهد کرد
و دقیقا همان لحظه زیبا تحقق یافت
و آهسته در دلم گفتم
خدا را شکر