صبح اول وقت ناخودآگاه ذهنم ترازوی داشته ها و نداشته ها یم را با شور و احساس در میان گذاشت .
چند دقیقه داشته هایم را در کفه ترازو می چیدم :خدا را شکر امروز زنده ام و می توانم روی پاهایم بایستم.
هر دو چشمانم می بینند و گوشهایم می شنوند و احساس دارم و از دیدن عزیزانم خرسندم و زیبایی طبیعت را حس می کنم
چه حس خوب و با صفایی وقتی به خود آمدم فقط با شرمساری گفتم الحمدلله خدایا خود شاهد هستی که من توانایی شکرگزاری
نعمت های بیشمارت را ندارم از من قبول کن کلمه مبارک (الحمدلله ) را .در واژه احساس مانده بودم که با شرمندگی بساط ترازو را برچیدم.
برای آشنایی و بهرمندی بیشتر و بهتر از مزایای شکر گزاری بر روی لینک چگونه شکر گزار باشیم کلیک نمایید.